
در بحث گستردگي زبان گفتيم كه گاهي به كار بردن يك مترادف غير مشهور، مي تواند تأثير القايي بيشتري از كلمه مشهور و رايج بگذارد. اين جا مي خواهيم در همين نكته دقيقتر شويم. منظور ما از غرابت، همين است يعني كاربرد واژگان و يا ساختارهاي نحوي اي كه در زبان محاوره و يا حتّي شعرهاي رايجي كه به بي خاصيتي رسيده اند، كمتر حضور دارند. غرابت مي تواند وسيله خوبي باشد براي تمايزبخشي به زبان; و آنگاه كه شاعر مي خواهد قسمت خاصي از سخنش را برجسته تر سازد، مي تواند با انتخاب يك مترادف غريب، جاني تازه به آن بدهد. احمد شاملو، مي توانست در اين پاره شعر، كلمات "سربازان"، "تمرين" و "كشتن" را به كار برد امّا گويا حس كرده كه اين دو مفهوم بايد بيش از اين مورد توجه مخاطب شعر قرار گيرند، پس "سپاهيان"، "مشق" و "قتال" را ترجيح داده است:آن جا كه سپاهيان مشق قتال مي كنند، گستره چمني مي تواند باشد، و كودكان رنگين كماني رقصنده و پُر فرياد. به روشني مي توان حس كرد عبارت "آن جا كه سربازان/ تمرين كشت ن مي كنند" نمي توانست همانند آن چه شاعر گفته تأثيرگذار باشد هرچند داراي همان معني بود.دو منبع قابل توجه داريم كه با بهره گيري از آنها مي توان به زبان غرابت بخشيد:
باستانگرايي
باستانگرايي
مي دانيم كه زبان در معرض دگرگوني است و به همين لحاظ، بعضي واژه ها يا قراردادهاي دستوري به مرور زمان از رواج مي افتند. باستانگرايي يعني استفاده از همين مشخصات زبان كهن; مشخصاتي كه اكنون مي توانند سخن را برجسته كنند. اين بيت علي معلّم، را ببينيد: بادها نعره زنان، پويه كنان در كردر مادران موي كَنان، مويه كنان در كردر يعني "درّه كوه" يا "زمين پشته پشته" و حضور آن در شعر، خالي از غرابت نيست، غرابتي كه هرچند فهم شعر را دشوار مي كند، به زبان برجستگي مي بخشد. گاهي هم باستانگرايي صرفاً در انتخاب شكل قديمي يك واژه رخ مي دهد چنان كه علي معلم، در اين بيت، "شغال" را به صورت "شكال" مي آورد: شكال حيله و كفتارخوي و گرگ آهنگسگان گر بز ابليس طبع آدم رنگ اين باستانگرايي در واژه بود. شكل ديگر آن، استفاده از ساختارهاي كهن در نحو زبان و كاربرد افعال است، چنان كه در اين پاره از شعر زمستان مهدي اخوان ثالث، ديده مي شود: سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت[ سرها در گريبان است] كسي سر برنيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را نگه جز پيش پا را ديد نتواند، كه ره تاريك و لغزان است باستانگرايي در نحو زبان، هم سختتر است و هم دامنه محدودتري دارد چون به آن پيمانه كه واژگان در طول زمان تغيير مي كنند، نحو متغير نيست.
غرابت محيطي زبان
غرابت محيطي زبان
زبان فارسي قلمروي گسترده دارد. در بعضي از سرزمينها، واژهها يا قواعدي در دستور وجود دارند كه در جاهاي ديگر نمي توان يافت. طبعاً اينها براي مردم ديگر سرزمينها خالي از غرابت نيستند. شاعران هم خود آگاه يا ناخود آگاه از اين رهگذر تمايزي به شعر خود بخشيده اند. براي نمونه مي توان به كلمه "بَربادي" به معناي "تباهي" در شعر مرحوم قهّار عاصي اشاره كرد كه در افغانستان، عادي تلقي مي شود ولي براي مردم ايران، مي تواند غريب باشد و جذّاب: تقويم سال، باز به هم خورده استبر بادي شكوه سپيداران آغاز گشته و فصلي دگر براي فراموشي است گذشته از واژگان، بعضي از ساختارهاي زباني يا شيوه كاربرد افعال هم مي توانند غرابت آفرين باشند. مثلاً در كابل و اطراف آن، كاربرد فعل"نمي بردارم" به جاي "برنمي دارم" رايج است و عادي، در حالي كه در چشم مخاطب ايراني مي تواند مايه تشخّص زبان به شمار آيد. اين غرابت محيطي زبان، نسبي است يعني يك واژه پيش پا افتاده كه نقش القايي كمي در يك جامعه فارسي زبان دارد، ممكن است نزد عده اي ديگر از اهالي همين زبان، تمايزي دلپذير داشته باشد. مثلاً كلماتي چون گداييگر (= گدا)، شرميدن (= خجالت كشيدن)، پَيْزار (= پاي افزار، كفش) و ناخوش (= مريض) در تداول مناطقي از افغانستان بسيار عادي و فاقد تمايزند ولي براي فارسي زبانان ايران، غرابتي دلپذير دارند. در مقابل، كلمات بيمار، ميزبان، پژوهنده و نظاير اينها در ايران بسيار عادي تلقي مي شوند ولي براي مردم افغانستان، غرابت دارند و مي توانند پديد آورنده نوعي برتري در زبان باشند.
No comments:
Post a Comment